کد مطلب:328108 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:358

سوره مائده ، آیات 56 - 55
انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزكوه و هم راكعون (55) و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون (56).







ترجمه آیات

جز این نیست كه ولی شما خداست و رسول او و آنان كه ایمان آورده اند، همان ایمان آورندگانی كه اقامه نماز و ادای زكات می كنند در حالی كه در ركوع نمازند (55)0

و كسی كه خدا و رسولش و این مؤ منین را دوست بدارد در حزب خدا كه البته سرانجام غلبه با آنها است وارد شده است (56)0

اثبات اینكه این دو آیه شریفه درباره امام علی (ع )نازل شده و متضمن تنصیص بر ولایت و خلافت آن حضرت می باشد.

بیان آیات

این دو آیه شریفه همانطوری كه می بینید مابین آیاتی قرار دارند كه مضمون آنها نهی از ولایت اهل كتاب و كفار است ، به همین جهت بعضی از مفسرین اهل سنت خواسته اند این دو آیه را با آیات قبل و بعدش در سیاق شركت داده و بگویند همه اینها در صدد بیان یكی از وظائف مسلمین اند ، و آن وظیفه عبارتست از اینكه مسلمین باید دست از یاری یهود و نصارا و كفار بر دارند، و منحصرا خدا و رسول و مؤ منین را یاری كنند، البته مؤ منینی كه نماز بپا می دارند و در حال ركوع زكات می دهند، نه هر كس كه در سلك اسلام در آمده باشد، پس منافقینی كه در دل كافرند نیز مانند كفار نباید یاری نمود0

خلاصه كلام مفسرین نامبرده اینست كه ولایت در این دو آیه به همان معنا است كه در آیات زیر به آن معنا است (و الله ولی المؤ منین ) و (النبی اولی بامؤ منین من انفسهم ) و نیز این آیات كه ولایت را به مؤ من ین اطلاق كرده (اولئك بعضهم اولیاء بعض ) و (و المؤ منون و المؤ منات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنكر) همانطوری كه در این آیات ولایت بمعنای نصرت است در دو آیه مورد بحث هم به همان معنا است ، پس مدعای امامیه كه می گویند این آیه در شاءن امام علی بن ابیطالب (علیه السلام ) و در تنصیص ولایت و خلافت آن جناب است ، زیرا تنها اوست كه در حال ركوع انگشتر خود را به سائل داد، مدعائی است بدون دلیل ، آنگاه از این مفسرین سؤ ال شده است پس جمله حالیه (و هم راكعون ) در این بین یعنی در دنبال جمله (و یوتون الزكوه ) چكاره است ؟ اگر شاءن نزول آیه ، امام (علیه السلام ) نباشد، چنانچه امامیه می گویند جمله : (در حالی كه آنها در ركوعند) چه معنا دارد؟

در پاسخ گفته اند در اینجا معنای حقیقی ركوع مراد نیست بلكه مراد معنای مجازی آن یعنی خضوع در برابر عظمت پروردگار یا خضوعی است كه از جهت فقر یا از جهات دیگر در نهاد آدمی پدید می آید، و معنای آیه اینست كه : اولیا و یاوران شما یهود و نصارا و منافقین نیستند، بلكه اولیا و یاوران شما خدا و رسول اویند و آن مؤ منین كه نماز بپا می دارند و زكات می دهند و در همه این احوال خاضعند، یا آنهائی كه زكات می دهند در حالیكه خود فقیر و تنگدستند، لیكن دقت در اطراف این آیه و آیات قبل و بعدش و نیز دقت درباره تمامی این سوره ، ما را به خلاف آنچه این مفسرین ادعا كرده اند و آن جوابی كه از اشكال داده اند رهبری می كند، و نخستین شاهد بر فساد ادعایشان بر اینكه ولایت به معنای نصرت است همانا استدلال خود آنان است به وحدت سیاق و به اینكه همه این آیات كه یكی پس از دیگری قرار گرفته اند در مقام بیان این جهتند كه چه كسانی را باید یاری كرد و چه كسانی را نباید، زیرا درست است كه این سوره در اواخر عمر رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) در حجه الوداع نازل شده و لیكن نه تمامی آن ، بلكه بطور مسلم پاره ای از آیات آن به شهادت مضامین آنها، و روایاتی كه در شاءن نزولشان وارد شده است قبل از حجه الوداع نازل شده است .

بنابراین صرف اینكه فعلا این آیات یكی پس از دیگری قرار گرفته اند دلالت بر وحدت سیاق آنها ندارد، كما اینكه صرف وجود مناسبت بین آنها نیز دلالت ندارد بر اینكه آیات این سوره همه به همین ترتیب فعلی نازل شده است .

دومین شاهد بر فساد آن ، تفاوت آیات قبل و بعد این آیه است از جهت مضمون ، زیرا در آیه (یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض ...) تنها مؤ منین را از ولایت كفار نهی می كند و منافقین را كه در دل كافرند به این رذیله كه در كمك كفار و جانبداری آنان سبقت می جویند سرزنش می نماید، بدون اینكه كلام مرتبط الخطاب به كفار شود و روی سخن متوجه كفار گردد، بخلاف آیات بعد كه پس از نهی مسلمین از ولایت كفار دستور می دهد كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) مطلب را به گوش ‍ كفار برساند و اعمال زشت آنان را كه همان سخریه و استهزاست ، و معایب درونیشان را كه همان نفاق است گوشزد شاءن سازد، پس ‍ آیات قبل ، غرضی را بیان می كنند و آیات بعد، غرض دیگری را ایفا می نمایند با این حال چگونه بین این دو دسته آیات وحدت سیاق هست ؟!.

مراد از (ولی ) در آیه شریفه ناصر نیست بلكه ولایت به معنای محبت و دوستی است

سومین دلیل بر فساد آن همان مطالبی است كه ما در بحثی كه سابق در ذیل آیات (56) و (57) و (58) و(59) همین سوره از نظر خوانندگان گذراندیم ، گفتیم ، و آن این بود كه : كلمه ولایت در این آیات نمی شود به معنای نصرت باشد. زیرا با سیاق آنها و خصوصیاتی كه در آن آیات است مخصوصا جمله (بعضهم اولیاء بعض ) - (آنها خود اولیای یكدیگرند) و جمله (و من یتولهم منكم فانه منهم ) -(و هر كه از شما ولایت آنها را داشته باشد از آنها خواهد بود) سازگار و من اسب نیست ، چون كه ولایت به معنای نصرت عقد و قراردادی بوده كه بین دو قبیله با شرایط خاصی منعقد می شده ، و این عقد باعث نمی شده كه این دو قبیله یكی شوند، و از عادات و رسوم و عقاید مخصوص به خود چشم بپوشند و تابع دیگری گردند، و حال آنكه در این آیه ولایت ، امری است كه عقد آن باعث پیوستن یكی به دیگری است ، چون می فرماید: و هر كه از شما ولایت آنان را دارا باشد از ایشان خواهد بود، و نیز اگر ولایت در اینجا به معنای نصرت بود معنا نداشت علت نهی از نصرت كفار را چنین معنا كند كه چون قوم فلانی (كفار) یار و مددكار یكدیگرند، بخلاف اینكه اگر ولایت به معنای محبت باشد كه در آنصورت این تعلیل بسیار بجا و موجه خواهد بود، زیرا مودت مربوط به جان و دل آدمی است و باعث امتزاج و اختلاط روحی بین دو طایفه می شود، و تاءثیر این اختلاط در تغییر سنن قومی و اغماض از خصائص ملی پر واضح است .

پس صحیح است گفته شود: فلان ملت و قوم را دوست نداشته باشید تا رذائل و معایبی كه در آنها است در شما رخنه نكند و شما به آنان ملحق و از آنان نشوید، آنان وصله همرنگ هم ، و دوست همند، از همه اینها گذشته معنا ندارد رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) ولی به معنای یاور مؤ منین باشد، برای اینكه یا مردم یاور اویند یا او و مردم یاور دینند و یا خداوند یاور او و مردم دیندار است ، همه این اطلاقات صحیح است ، اما گفتن اینكه او یاور مؤ منین است صحیح نیست .

توضیح اینكه این مفسرین كه می گویند (ولی ) در آیه مورد بحث به معنای ناصر است ، لابد مرادشان از نصرت ، نصرت در دین است كه خدا هم آنرا مورد اعتنا قرار داده و در بسیاری از آیات از آن یاد كرده ، و چون می توان دین را هم برای خدا دانست و هم گفت دین برای خدا و رسول (صلی الله علیه و آله ) است و هم گفت دین برای رسول خدا و مؤ منین است به سه اعتبار همچنین می توان یاری دین را هم یاری خدا دانست ، چون پروردگار متعال شارع دین است كما اینكه در چند جای قرآن این اطلاق را كرده و فرموده : (و قال الحواریون نحن انصار الله ) و نیز فرموده : (ان تنصروا الله ینصركم ) و فرموده : (و اذ اخذ الله میثاق النبیین ) تا آنجا كه می فرماید: (لتومنن به و لتنصرنه ) و همچنین در آیات زیاد دیگری این اطلاق بچشم می خورد.

و صحیح است گفته شود: دین برای خدا و هم برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) است ، چون خداوند شارع دین و رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) هادی و داعی بسوی آن و مبلغ آنست ؛ و به این اعتبار مردم را به یاری دین دعوت و یا مؤ منین را با نصرت می ستاید به اینكه خدا و رسول را یاری می دهند كما اینكه در قرآن می فرماید: (و عزروه و نصروه ) و می فرماید: (و ینصرون الله و رسوله ) و نیز می فرماید: (و الذین آووا و نصروا) و هم یاری دین را یاری رسول (صلی الله علیه و آله ) و مؤ منین شمرده و فرموده : خدا یاور رسول و مؤ منین است ، كما اینكه در قرآن می فرماید: (و لینصرن الله من ینصره ) و نیز می فرماید: (انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیوه الدنیا و یوم یقوم الاشهاد) و نیز می فرماید: (و كان حقا علینا نصر المؤ منین ) و لیكن بهیچ اعتبار نمی توان دین را فقط برای مؤ منین دانست و رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) را از دین بیگانه شمرد، آنگاه گفت رسول خدا یاور مؤ منین است ، برای اینكه هیچ كرامت و مزیت دینی نیست مگر اینكه عالیترین مرتبه آن در رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) است و او را سهم وافری از این مزیت است ، لذا در هیچ جای قرآن رسول

آری كلام الهی ساحتش منزه تر از آنست كه نسبت به احترامات لازم الرعایه آن جناب كوتاهی و مسامحه بورزد، و این خود قوی ترین دلیل است بر اینكه هر جا در قرآن ولایت را به پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) نسبت داده است مقصود از آن ولایت در تصرف یا محبت است مانند آیه شریفه : (النبی اولی بالمؤ منین من انفسهم ) و آیه (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا...) چون در این دو آیه روی سخن با مؤ منین است و معنا ندارد رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) یاور آنها باشد چنان كه مفصلا بیان كردیم .

پس معلوم شد كه این دو آیه مورد بحث در سیاق ، با آیات سابق خود شركت ندارند و لو اینكه فرض هم بكنیم كه ولایت به معنای نصرت است ، و نباید فریب جمله آخر آیه یعنی : (فان حزب الله هم الغالبون ) را خورد و خیال كرد كه این جمله تنها مناسب با ولایت به معنای نصرت است . زیرا این جمله با معانی دیگر ولایت یعنی تصرف و محبت نیز مناسبت دارد، برای اینكه غلبه دینی و انتشار دین خدا در همه عالم كه یگانه هدف اهل دین است محتاج است به اینكه اهل دین به هر وسیله شده به خدا و رسول متصل و مربوط شوند، چه اینكه این اتصال به نصرت خدا و رسول باشد و یا به قبول تصرفاتشان و یا به محبت و دوست داشتنشان ، پس جمله آخر آیه با هر سه معنا سازگاری دارد، و خدای تعالی در چند جا وعده صریح داده و به همه گوشزد كرده كه بزودی این غلبه دین اسلام بر سایر ادیان محقق می شود و فرموده : (كتب الله لاغلبن انا و رسلی ) و نیز فرموده : (و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلین . انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون ).

و علاوه بر همه وجوهی كه گفته شد روایات بسیاری از طریق امامیه و هم از طریق خود اهل سنت هست كه همه دلالت دارند بر اینكه این دو آیه در شاءن علی بن ابیطالب (علیه السلام ) وقتی كه در نماز انگشتر خود را صدقه داد نازل شده است ، بنابراین ، این دو آیه متضمن حكم خاصی هستند و شامل عموم مردم نیستند.

و ما بزودی در بحث روایتی آینده خود بی شتر آن روایات را نقل خواهیم كرد (ان شاء الله تعالی ) و اگر صحیح باشد از این همه روایاتی كه درباره شاءن نزول این دو آیه وارد شده چشم پوشی شود و این همه ادله ماءثوره نادیده گرفته شود باید بطور كلی از تفسیر قرآن چشم پوشید، چون وقتی به اینهمه روایات اطمینان پیدا نكنیم ، چگونه می توانیم به یك یا دو روایتی كه در تف سیر یك یك آیات وارد شده است وثوق و اطمینان پیدا كنیم ، پس با این همه وجوهی كه ذكر شد دیگر جائی برای این حرف نمی ماند كه بگوییم مضمون این دو آیه عام و شامل همه مؤ منین و ولایت بعضی نسبت به بعض دیگر است .

اشكالات بعضی مفسرین معاند بر دلالت آیات شریفه : (انما ولیكم الله ...) برولایت امیرالمؤ منین (ع ) و رد آن اشكالات

البته باید این را هم بگویم كه مفسرین نامبرده برای اینكه دو آیه مورد بحث را از اینكه راجع به علی (علیه السلام ) باشد برگردانند و بگویند راجع به همه مؤ منین است ناگزیر شده اند در روایات مزبوره مناقشه كرده و در هر كدام به وجهی خرده گیری كنند لیكن ما با رعایت ادب به آقایان می گوییم : سزاوار نبود در این همه روایات اشكال كنند، زیرا اگر انسان دچار عناد و مبتلا به لجاج نباشد روایات اینقدر هست كه اطمینان آور باشد دیگر با امثال اشكالات زیر در مقام خرده گیری و تضعیف آنان بر نمی آید. و اما اشكالاتی كه بر روایات وارد كرده اند:

اول - همان حرفی است كه سابقا هم به آن اشاره شد و آن اینكه ولایت در آیات مورد بحث و قبل و بعدش ظهور در معنای نصرت دارد و این روایات از نظر مخالفتش با این ظهور مخدوش است .

دوم - اینكه لازمه این روایات كه می گویند ولایت به معنای تصرف است ، اینست كه آیه با اینكه دارد: (الذین یقیمون الصلوه - آنان كه نماز را به پای می دارند) مع ذل بگوییم آیه در شاءن علی است و بس و حال آنكه آن جناب یك نفر است و به یك نفر گفته نمی شود: آنانكه .

سوم - اینكه لازمه این روایات اینست كه مقصود از زكاتی كه در آیه است صدقه باشد و حال آنكه دیده نشده صدقه را زكات گفته باشند.

مفسرین نامبرده بعد از این سه اشكال گفته اند پس متعین اینست كه بگوییم این دو آیه مربوط به شخص معینی نیستند بلكه عام و شامل همه مؤ منین و كانه در این مقامند كه نكته ای نظیر قصر قلب یا قصر افراد افاده كنند چه منافقین بسیار علاقمند به ولایت كفار و دوستی با آنان بودند و به همه مسلمین اصرار داشتند كه آنان را دوست بدارند. خدای تعالی مؤ منین را از دوستی با كفار نهی نمود، و فرمود: اولیای شما كفار و منافقین نیستند، بلكه خدا و رسول و مؤ منین حقیقی اند. باقی می ماند جمله حالیه (و هم راكعون )، راجع به آنهم می توانیم بگوییم مراد از ركوع در خصوص این آیه به معنای مجازی آن یعنی خضوع و فقر و افتاده حالی است . این بود توجیهاتی كه مفسرین عامه درباره این دو آیه كرده اند.

و لیكن دقت در این آیات و نظائر آن بطلان و سقوط این توجیهات را از درجه اعتبار و اعتنا روشن می سازد. اما اینكه گفتند آیه در سیاق آیاتی قرار دارد كه ولایت در آنها به معنای نصرت است جوابش را سابقا دادیم و باز تكرار می كنیم كه آیات اصلا چنین سیاقی ندارند و به فرض اینكه آیات سابق دارای چنین سیاقی باشند این دلیل نمی شود بر اینكه در این آیات هم به همان معنا است .

و اما اشكالی كه در كلمه (الذین ) كردند جواب آن را هم در جلد سوم همین كتاب در ذیل آیه مباهله مفصلا داده ایم و گفته ایم : فرق است بین اینكه لفظ جمع را اطلاق كنند و واحد را اراده كنند، در حقیقت لفظ جمع را در واحد استعمال كنند و بین اینكه قانونی كلی و عمومی بگذرانند و از آن بطور عموم خبر دهند در صورتی كه مشمول آن قانون جز یك نفر كسی نباشد و جز بر یك نفر منطبق نشود.

و آن نحوه اطلاقی كه در عرف سابقه ندارد نحوه اولی است نه دومی ، برای اینكه از قبیل دومی در عرف بسیار است ،

مواردی كه جمع بر مفرد اطلاق شده است

و ای كاش می فهمیدیم مفسرین مزبور در این آیه : (یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوكم اولیاء تلقون الیهم بالموده ) تا آنجا كه می فرماید (تسرون الیهم بالموده ) چه می گویند؟! با اینكه دلیل معتبر و روایت صحیح داریم بر اینكه مرجع ضمیر (الیهم ) با اینكه ضمیر جمع است یك نفر بیش نیست و آن حاطب بن ابی بلتعه است كه با قریش و دشمنان اسلام مكاتبه سری داشت ؟ و نیز خوب بود می فهمیدیم در این آیه :(یقولون لئن رجعنا الی المدینه لیخرجن الاعز منها الاذل ) چه می گویند؟ با اینكه روایت صحیح داریم كه قائل این سخن یك نفر بیش نیست و او عبد الله بن ابی بی سلول رئیس منافقین است ؟!

و همچنین در این آیه : (یسئلونك ما ذا ینفقون ) و حال آنكه فاعل (یسئلون ) با اینكه صیغه جمع است یك نفر است و نیز در این آیه : (الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیه ) و حال آنكه روایت صحیح وارد شده است كه این آیه درباره یك نفر است و او علی بن ابیطالب (علیه السلام ) و یا بنا به روایت خود آقایان اهل سنت ابابكر است !! و همچنین آیات زیاد دیگری كه در همه ، نسبت هائی به صیغه جمع به شخص معین و واحدی داده شده است . این مفسرین هر چه در این موارد جواب دارند از همه این موارد، ما نیز همان جواب خود قرار می دهیم .

عجیب تر از آن این آیه است (یقولون نخشی ان تصیبنا دائره ) - می گویند می ترسیم از اینكه دچار گرفتاری شویم ) برای اینكه گوینده این حرف به اعتراف خود علمای عامه یك نفر و آن هم رئیس منافقین عبدالله بن ابی بوده ، و تعجب در این است كه این آیه در بین آیاتی قرار دارد كه ما الان درباره آنها بحث می كنیم ، راستی چطور با این فاصله كم حرف خود را از یاد می برند و كم حافظگی به خرج می دهند؟! ممكن است كسی بگوید كه در این آیاتی كه بعنوان نقض نقل كردید كه در آنها مطلب به صیغه جمع به یك فرد نسبت داده شده در حقیقت مطلب تنها به یك فرد منسوب نیست ، بلكه كسانی بوده اند كه با عمل آن یكنفر موافق و راضی بوده اند، با اینكه مرتكب یك نفر بوده ، خداوند روی سخن خود را در توبیخ متوجه به عموم می كند تا آنان هم كه مرتكب نیستند ولی با مرتكب همصدایند متنبه شوند.

در صدر اسلام (زكات ) در معنای لغوی (انفاقمال ) به كار می رفته ، نه در خصوص زكات واجب

ما هم در جواب می گوییم برگشت این حرف به اینست كه اگر نكته ای ایجاب كرد می توان جمع را در مفرد استعمال نمود، و اتفاقا در آیه مورد بحث ما هم همینطور است ، یعنی در تعبیر صیغه جمع نكته ایست و آن اینست كه نمی خواهد بفهماند اگر شارع انواع كرامتهای دینی را كه یكی از آنها ولایت است به بعضی از مؤ منین (علی علیه السلام ) ارزانی می دارد جزافی و بیهوده نیست ، بلكه در اثر تقدم و تفوقی است كه او در اخلاص و عمل بر دیگران دارد، علاوه بر این ، بیشتر، بلكه تمامی آنهائی كه این روایات را نقل كرده اند همانا صحابه و یا تابعینی هستند كه از جهت زمان و عصر معاصر با صحابه اند و آنان هم عرب خالص بوده اند، بلكه می توان گفت عربیت آنروز عرب ، عربیت دست نخورده تری بوده و اگر این نحو استعمال را لغت عرب جایز نمی دانسته و طبع عربی آنرا نمی پذیرفته خوب بود عرب آنروز اشكال می كرده و در مقام اعتراض بر می آمد و حال آنكه از هزاران نفر صحابه و تابعین ، احدی بر اینگونه استعمالات اعتراضی نكرده است چه اگر كرده بود به ما می رسید .

اما اشكال سومی كه گفته اند صدقه دادن انگشتر، زكات نیست . جواب این حرف هم اینست كه اگر می بینید امروز وقتی زكات گفته می شود ذهن منصرف به زكات واجب شده و صدقه به ذهن نمی آید، نه از این جهت است كه برحسب لغت عرب صدقه زكات نباشد بلكه از این جهت است كه در مدت هزار و چند سال گذشته از عمر اسلام ، متشرعه و مسلمین زكات را در واجب بكار برده اند، و گرنه در صدر اسلام زكات به همان معنای لغوی خود بوده . و معنای لغوی زكات اعم است از معنای مصطلح آن ، و صدقه را هم شامل می شود. در حقیقت زكات در لغت مخصوصا اگر در مقابل نماز قرار گیرد، به معنای انفاق مال در راه خدا و مرادف آنست ، كما اینكه همین مطلب از آیاتی كه احوال انبیای سلف را حكایت می كنند بخوبی استفاده می شود، مانند این آیه كه باره حضرت ابراهیم و اسحاق و یعقوب می فرماید: (و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوه و ایتاء الزكوه )

و راجع به حضرت اسماعیل می فرماید: (و كان یامر اهله بالصلوه و الزكوه و كان عند ربه مرضیا) و راجع به عیسی (علیه السلام ) در گهواره می فرماید: (و اوصانی بالصلوه و الزكوه ما دمت حیا) و ناگفته پیداست كه در شریعت ابراهیم و یعقوب و اسماعیل و عیسی (علیه السلام ) زكات به آن معنائی كه در اسلام است نبوده .

و نیز می فرماید: (قد افلح من تزكی و ذكر اسم ربه فصلی ) و می فرماید: (الذی یوتی ماله یتزكی ) و می فرماید: (الذین لا یوتون الزكوه و هم بالاخره هم كافرون ) و می فرماید: (و الذین هم للزكوه فاعلون ) و آیات دیگری كه در سوره های مكی و مخصوصا سوره هائی كه در اوایل بعثت نازل شده مانند سوره (حم سجده ) و امثال آن . چه این سوره ها وقتی نازل شدند كه اصولا زكات به معنای معروف و مصطلح هنوز واجب نشده بود، و لابد مسلمین آنروز از كلمه زكاتی كه در این آیات است چیزی می فهمیده اند، بلكه آیه زكات یعنی : (خذمن اموالهم صدقه تطهرهم و تزكیهم بها و صل علیهم ان صلوتك سكن لهم ) كه دلالت دارد بر اینكه زكات مصطلح یكی از مصادیق صدقه است ، و از این جهت آنرا زكات گفته اند كه صدقه است ، چون صدقه پاك كننده است و زكات هم از تزكیه و به معنای پاك كردن است ، پس از همه مطالب گذشته روشن شد كه : اولا برای مطلق صدقه ، زكات گفتن مانعی ندارد، و ثانیا موجبی برای حمل ركوع بر معنای مجازی نیست ، و ثالثا مانعی از اطلاق جمع (الذین آمنوا...) و اراده مفرد نیست .



معانی و موارد استعمال كلمه (ولایت ) و مشتقات آن

(انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا...)

راغب در كتاب مفردات گفته است ولاء (به صدای بالای واو) و همچنین توالی به این معنا است كه حاصل شود دو چیز یا بیشتر، از یك جنس و بدون اینكه چیزی از غیر آن جنس حایل شود. این معنای لغوی ولاء و توالی است ، و گاهی این لفظ به طور استعاره و مجاز در قربی استعمال می شود كه آن قرب از جهات زیر حاصل می گردد.

1 - قربی كه از جهت مكان حاصل میشود و گفته میشود:(جلست مما یلیه - نشستیم نزدیكش .)

2 - قرب از جهت نسبت .

3 - قرب از جهت دوستی و گفته می شود: (ولی فلان - دوست فلانی ). 4 - قرب حاصل از نصرت و گفته می شود: (ولی فلانا - یاری كرد فلان را).

5 - از جهت اعتقاد. گفته می شود: فلان ولی فلان - هم عقیده و هم سوگند اوست . و در معنای نصرت بطور حقیقت اطلاق می شود و همچنین در معنای مباشرت در كار و اختیار داری در آن ، و گفته می شود: (فلان ولی لامر كذا - فلانی اختیار دار فلان كار است ) و بعضی از اهل لغت گفته اند: ولایت (به صدای پائین واو) و ولایت (به صدای بالای آن ) به یك معنا است ، مانند دلالت و دلالت كه هر دو به یك معنا است ، و حقیقت ولایت عبارتست از بعهده گرفتن كار، و منصوب شدن بر آن و ولی و مولی هر دو استعمال می شوند در این معنا، البته هم در معنای اسم فاعل آن ، یعنی موالی (به كسر لام ) و هم در معنای اسم مفعول آن یعنی موالی (به فتح لام ) و به مؤ من گفته می شود ولی الله و لیكن دیده نشده كه بگویند مؤ من مولای خداست ، لیكن هم گفته می شود (الله ولی المؤ منین ) و هم (الله مولا المؤ منین ) و نیز راغب می گوید: اگر عرب گفت : (تولی ) اگر دیدی كه خود بخود و بدون لفظ (عن ) متعدی شد، بدانكه اقتضای معنای ولایت را دارد و مقتضی است كه آن معنا در نزدیك ترین مواضعش حاصل شود، مثلا اگر دیدید كسی گفت : (ولیت سمعی كذا) یا گفت (ولیت عینی كذا) یا گفت (ولیت وجهی كذا) بدانكه مراد اینست كه گوش خود یا چشم خود یا روی خود را نزدیك فلانی بردم ، كما اینكه در قرآن هم بدون لفظ (عن ) استعمال شده ، می فرماید: (فلنولینك قبله ترضیها) و نیز می فرماید: (فول وجهك شطر المسجد الحرام و حیث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره ) و اگر دیدی كه با (عن ) چه در ظاهر و چه در تقدیر متعدی شد بدانكه اقتضای معنای اعراض و ترك نزدیكی را دارد.

و ظاهرا نزدیكی كذائی كه ولایت نامیده می شود اولین بار در نزدیكی زمانی و مكانی اجسام به كار برده شده آنگاه به طور استعاره در نزدیكی های معنوی استعمال شده است . پس ظاهرا گفتار راغب در كتاب مفردات عكس حقیقت و غیر صحیح بنظر می رسد، زیرا بحث در احوالات انسانهای اولی این را بدست می دهد كه نظر بشر نخست به منظور محسوسات بوده و اشتغال به امر محسوسات در زندگی بشر مقدم بر تفكر در متصورات و معانی و انحای اعتبارات و تصرف در آنها بوده است ، بنابراین اگر ولایت را كه قرب مخصوصی است در امور معنوی فرض كنیم لازمه اش اینست كه برای ولی قربی باشد كه برای غیر او نیست مگر بواسطه او، پس هر چه از شؤ ون زندگی مولی علیه كه قابل این هست كه بدیگری واگذار شود تنها ولی می تواند آنرا عهده دار شده و جای او را بگیرد. مانند ولی میت كه او نیز همینطور است ، یعنی همانطوری كه میت قبل از مرگش می توانست به ملاك مالكیت انواع تصرفات را در اموال خود بكند ولی او در حال مرگ او می تواند به ملاك وراثت آن تصرفات را بكند، و همچنین ولی صغیر با ولایتی كه دارد می تواند در شؤ ون مالی صغیر اعمال تدبیر بكند و همچنین ولی نصرت كه می تواند در امور منصور از جهت تقویتش در دفاع تصرف كند و همچنین خدای تعالی كه ولی بندگانش است و امور دنیا و آخرت آنها را تدبیر می نماید، و در این كار جز او كسی ولایت ندارد، تنها اوست ولی مؤ منین در تدبیر امر دینشان به اینكه وسائل هدایتشان را فراهم آورد و داعیان دینی بسوی آنان بفرستد و توفیق و یاری خود را شامل حالشان بكند، و پیغمبران هم ولی مؤ منینند.

مثلا رسول الله (صلی الله علیه و آله ) ولی مؤ منین است ، چون دارای منصبی است از طرف پروردگار، و آن اینست كه در بین مؤ منین حكومت و له و علیه آنها قضاوت می نماید، و همچنین است حكامی كه آن جناب و یا جانشین او برای شهرها معلوم می كنند زیرا آنها نیز دارای این ولایت هستند كه در بین مردم تا حدود اختیاراتشان حكومت كنند، و خواننده خود قیاس كند بر آنچه گفته شد موارد دیگر ولایت را، یعنی ولای عتق و جوار و حلف و 6 طلاق و پسر عم و محبت و ولایت عهدی و همچنین بقیه معانی آنرا، و اما ولایتی كه در آیه : (یولون الادبار) است به معنای پشت كردن یعنی بجای اینكه روی خود جانب دشمن كنند و سنگر و جبهه جنگ را اداره و تدبیر نمایند، پشت خود بدان كرده پا به فرار می گذارند و همچنین است تولیتم یعنی اعراض كردید و خود را به جهتی كه مخالف جهت آنست قرار دادید یا روی خود را جهت مخالف آن برگردانیدید.

پس آنچه از معانی ولایت در موارد استعمالش به دست می آید اینست كه ولایت عبارتست از یك نحوه قربی كه باعث و مجوز نوع خاصی از تصرف و مالكیت تدبیر می شود، و آیه شریفه مورد بحث ، سیاقی دارد كه از آن استفاده می شود ولایت نسبت به خدا و رسول و مؤ منین به یك معنا است ، چه به یك نسبت ولایت را به همه نسبت داده است و موید این مطلب این جمله از آیه بعدی است : (فان حزب الله هم الغالبون ) برای اینكه این جمله دلالت و یا دست كم اشعار دارد بر اینكه مؤ منین و رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) از جهت اینكه در تحت ولایت خدایند، حزب خدایند و چون چنین است پس سنخ ولایت هر دو یكی و از سنخ ولایت خود پروردگار است

چهار دسته آیات شریفه درباره : ولایت تكوینی خدا، ولایت تشریعی خدا، ولایترسول الله (ص ) و ولایت امام علی (ع )

و خداوند متعال برای خود دو سنخ ولایت نشان داده ، یكی ولایت تكوینی كه آیات راجع به آن را ذیلا درج می كنیم . دوم ولایت تشریعی كه به آیات آن نیز اشاره می نماییم ، آنگاه در آیات دیگری این ولایت تشریعی را به رسول خود استناد می دهد و در آیه مورد بحث همان را برای امیرالمؤ منین (علیه السلام ) ثابت می كند، پس در اینجا چهار جور از آیات قرآنی هست :

1 - آیاتی كه اشاره به ولایت تكوینی خدای متعال دارد، و اینكه خدای متعال هر گونه تصرف در هر موجود و هر رقم تدبیر و به هر طوری كه خود بخواهد برایش میسور و صحیح و روا است ، مانند این آیات : (ام اتخذوا من دونه اولیاء فالله هو الولی ) و (ما لكم من دونه من ولی و لا شفیع افلا تتذكرون ) و (انت ولیی فی الدنیا و الاخره ) و (فما له من ولی من بعده ) و در همین معنا می فرماید: (و نحن اقرب الیه من حبل الورید) و نیز می فرماید: (و اعملوا ان الله یحول بین المرء و قلبه و چه بسا آیات زیر را هم كه راجع به ولایت به معنای نصرت است بتوان جزو همین آیات شمرد. چون نصرت مؤ منین هم خود یك رقم تصرف است ، و آن آیات اینها است : (ذلك بان الله مولی الذین آمنوا و ان الكافرین لا مولی لهم ) و: (فان الله هو مولاه ) و این آیه : (و كان حقا علینا نصر المؤ منین ) هم با اینكه لفظ مولی یا ولایت در آن نیست با این وصف چون از جهت معنا از مقوله آیات فوق است باید در زمره آنها بشمار آید این آیات دسته اول .

2 - اما دسته دوم ، یعنی آیاتی كه ولایت تشریع شریعت و هدایت و ارشاد توفیق و امثال اینها را برای خدای متعال ثابت می كند، آنها نیز از این قرارند: (الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور) و (و الله ولی المؤ منین ) و (و الله ولی المتقین ) و آیات زیر هم در مقام بیان همین جهت اند: (و ما كان لمؤ من و لا مؤ منه اذا قضی الله و رسوله امرا ان یكون لهم الخیره من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا) پس نتیجه این دو دسته آیات این شد كه دو سنخ ولایت برای خدای متعال هست یكی ولایت تكوینی و یكی تشریعی و به عبارت دیگر یكی ولایت حقیقی و یكی ولایت اعتباری .

3 - ولایت تشریعی المیزان اما آیات دسته سوم ، یعنی آیاتی كه را كه در آیات قبل برای خداوند ثابت می كرد در آنها همان را برای رسول خدا ثابت می كند و قیام به تشریع و دعوت به دین و تربیت امت و حكومت بین آنان و قضاوت در آنان را از شؤ ون و مناصب رسالت وی می داند، آنها نیز از اینقرارند: (النبی اولی بالمؤ منین من انفسهم ) و در همین معناست آیه (انا انزلنا الیك الكتاب بالحق لتحكم بین الناس بما اریك الله ) و: (انك لتهدی الی صراط مستقیم ) و آیه (رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمه ) و: (لتبین للناس ما نزل الیهم ) و (اطیعواالله و اطیعوا الرسول ) و (و ما كان لمؤ من و لا مؤ منه اذا قضی الله و رسوله امرا ان یكون لهم الخیره من امرهم ) و(و ان احكم بینهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم و احذرهم ان یفتنوك عن بعض ما انزل الله الیك ).

و اما ولایت به معنای نصرت كه برای خداوند است سابقا گفتیم معنا ندارد كه رسول الله دارای آن باشد و از همین جهت در آیات قرآنی هم برای آن جناب ولایت به این معنا ثابت نشده است . باری جامع و فشرده این آیات اینست كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) نیز دارای چنین ولایتی هست كه امت را بسوی خدای تعالی سوق دهد و دربین آنها حكومت و فصل خصومت كند و در تمامی شؤ ون آنها دخالت نماید و خدای همینطور كه بر مردم اطاعت خدای تعالی واجب است اطاعت او نیز بدون قید و شرط واجب است . پس برگشت ولایت آن حضرت بسوی ولایت تشریعی خداوند عالم است ، به این معنا كه چون اطاعت خداوند در امور تشریعی واجب است و اطاعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) هم اطاعت خداست پس رسول خدا مقدم و پیشوای آنان و در نتیجه ولایت او هم همان ولایت خداوند خواهد بود. كما اینكه بعضی از آیات گذشته مانند آیه (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ) و آیه (و ما كان لمؤ من و لا مؤ منه اذا قضی الله و رسوله ...) و آیاتی دیگر به این معنا تصریح می كردند.

4 - و اما قسم چهارم یعنی آیاتی كه همین ولایتی را كه دسته سوم برای رسول خدا ثابت می نمود برای امیرالمؤ منین ، علی بن ابیطالب (علیه السلام ) ثابت می كند و آنان آیات یكی همین آیه مورد بحث ما است كه بعد از اثبات ولایت تشریع برای خدا و رسول با واو عاطفه عنوان (الذین آمنوا) را كه جز بر امیرالمؤ منین منطبق نیست به آن دو عطف نموده و به یك سیاق این سخن ولایت را كه گفتیم در هر سه مورد ولایت واحده ای است برای پروردگار متعال ، البته بطور اصالت و برای رسول خدا و امیرالمؤ منین (علیه السلام ) بطور تبعیت و به اذن خدا ثابت می كند.

و اگر معنای ولایت در این یك آیه نسبت به خداوند غیر از معنای آن نسبت به (الذین آمنوا) بود صرفنظر از اینكه این یك نحوه غلط اندازی و باعث اشتباه بود علاوه بر این ، جا داشت كلمه ولایت را نسبت به (الذین ) تكرار كند، تا ولایت خدا به معنای خود و آن دیگری هم به معنای خود استعمال شده باشد و اشتباهی در بین نیاید. كما اینكه نظیر این مطلب در این آیه رعایت شده است : (قل اذن خیر لكم یومن بالله و یؤ من للمؤ منین ): همانطوری كه می بینید لفظ (یؤ من ) را تكرار كرده برای اینكه هر كدام معنای بخصوصی داشت و نیز نظیر این مطلب در آیه (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ) در جزء سابق گذشت . علاوه بر این ، خود لفظ (ولیكم ) با اینكه مفرد است به مؤ منین نسبت داده شده ، و اگر مقصود از آن غیر از ولایت منسوب به خدا و رسول بود باید در این باره (الذین آمنوا) می فرمود، و مفسرین هم به همین جور آیه را توجیه كرده اند، یعنی ولایت را به یك معنا گرفته و گفته اند در خدای تعالی بطور اصل و در غیر او به تبع می باشد.

پس از آنچه تاكنون گفته شد بدست آمد كه حصری كه از كلمه (انما) استفاده می شود حصر افراد است ، كانه این ولایت عام و شامل همه است ، چه مخاطبین خیال می كرده اند آنان كه در آیه اسم برده شده اند و چه غیر آنان ، چون چنین مظنه ای در بین بوده ، آیه ولایت را منحصر كرده برای نام بردگان . ممكن هم هست به یك وجه دیگر این حصر را قصر قلب دانست .

(الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزكوه و هم راكعون )

این جمله بیان می كند (الذین آمنوا) را كه سابق بر این جمله ذكر شده ، و جمله (و هم راكعون ) حال است از فاعل (یوتون ) و هم او عامل است در این حال (راكعون ).

(ركوع )، در لغت هیاءت مخصوصه ای است در انسان ، و آن عبارت است از خمیدگی ، و لذا به پیر مرد سالخورده ای كه پشتش ‍ خمیده ، می گویند شیخ راكع ، یعنی پیر خمیده ، و در عرف شرع عبارتست از هیاءت مخصوصه ای در عبادت . در قرآن می فرماید: (الراكعون الساجدون ) و این ركوع در حقیقت حالت خضوع و ذلت آدمی را در برابر خداوند مجسم می سازد.

چیزی كه هست در اسلام ركوع در غیر نماز حتی برای خداوند مشروع نیست ،بخلاف سجود كه در غیر نماز هم مشروع است ، و چون در ركوع معنای خشوع و اظهار ذلت هست گاهی همین كلمه را بطور استعاره در مطلق خشوع و تذلل و فقری كه عادتا خالی از ذلت در برابر غیر نیست بكار می برند، مثلا می گویند فلانی برای فلان ركوع كرد، یعنی خود را كوچك نمود و لو خم نشده باشد.

(و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون ) تولی به معنای گرفتن ولی است و (الذین آمنوا) افاده عهد می كند و در آن اشاره است به مؤ منین معهود، یعنی همان مؤ منین كه در (انما ولیكم ) ذكر شد و جمله (فان حزب الله هم الغالبون ) در جای جزای شرط قرار گرفته و لیكن در حقیقت جزا، نیست و جزا در تقدیر است و این جمله از باب بكار بردن كبرای قیاس در جای نتیجه در اینجا ذكر شده است تا علت حكم را برساند، و تقدیر آیه چنین بوده : (و من یتول فهو الغالب لانه من حزب الله و حزب الله هم الغالبون - هر كه خدا و رسول را ولی خود بگیرد غالب و پیروز است چونكه از حزب خداست و حزب خداوند همیشه غالب است ).

و این تعبیر كنایه از این است كه اینها حزب خدایند، و بنابر آنچه راغب گفته حزب به معنی جماعتی است كه در آن یك نحوه تشكیل و فشردگی باشد، و خداوند سبحان در جای دیگر از حزب خود نام برده ، اتفاقا جائی است كه با مورد بحث ما از جهت مضمون شباهت دارد، چون فرموده است : (لا تجد قوما یومنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حادالله و رسوله و لو كانوا آباء هم او ابناء هم او اخوانهم او عشیرتهم اولئك كتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه ) تا آنجا كه می فرماید: (اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون ) و (فلاح ) به معنای پیروزی و رسیدن به مقصد و استیلای برخواسته خویش است ، و این استیلای بر مراد و فلاح همان است كه خداوند متعال آنرا از جمله بهترین نویدها برای مؤ منین قرار داده و آنها را به نیل به آن بشارت داده و فرموده است : (قد افلح المؤ منون ) و آیاتی كه این نوید را می دهند زیادند و در همه آنها این لفظ بطور مطلق بكار رفته و معلوم است كه فلاح مطلق هم رسیدن به سعادت را و هم رستگاری به نیل به حقیقت را و هم غلبه بر شقاوت و باطل و دفع آنرا هم در دنیا و هم در آخرت شامل می شود. اما در دنیا برای اینكه مردمی رستگارند كه مجتمعشان صالح و افراد آن مجتمع همه اولیای خدا و صالح باشند و معلوم است كه در چنین مجتمع كه پایه اش بر تقوا و ورع است و شیطان در آن راه ندارد می توان مزه زندگی واقعی را چشیده و به عالی ترین درجه لذت و برخورداری از حیات نائل شد.

و اما در آخرت بر ای اینكه چنین مردمی در آخرت در جوار رحمت خدایند.

بحث روایتی

(روایاتی درباره صدقه دادن امام علی (ع ) انگشتری خود را درحال ركوع و نزول آیات گذشته در این شاءن )

در كتاب كافی از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از عمر بن اذینه نقل می كند كه او از زراره و فضیل بن یسار و بكیر بن اعین و محمد بن مسلم و برید بن معاویه و ابی الجارود روایت كرده است كه حضرت ابی جعفر (علیه السلام ) فرمود: خدای عزوجل رسول خود را امر كرد به ولایت علی (علیه السلام ) و این آیه را نازل فرمود (انما ولیكم الله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزكوه و هم راكعون ) و نیز ولایت اولی الامر را هم بر امت اسلام واجب كرد و چون مردم نفهمیدند مقصود از ولایت چیست رسول خدا را دستور داد تا برایشان ولایت را تفسیر كند همانطوری كه معنای نماز و زكات و حج و روزه را تفسیر فرموده است ، وقتی این دستور رسید، رسول الله سخت پریشان شد، و ترسید مردم از شنیدن این فرمان از دین بیزاری جویند و مرتد شوند و او را تكذیب كنند، ناچار به خدای خویش رجوع كرد و خدای متعال هم این آیه را نازل فرمود: (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس ).

بعد از نزول این آیه رسول خدا قیام به امتثال و انجام دستور خدای متعال نمود، یعنی در روز غدیر خم ولایت علی (علیه السلام ) را بر مردم ابلاغ كرد. دستور فرمود تا ندا كنند كه : (الصلوه جامعه ) مردم آماده نماز شوند، آنگاه دستور پروردگار را مبنی بر ولایت علی (علیه السلام ) به مردم گوشزد نمود و فرمود تا حاضرین ماجرا را به غائبین برسانند، عمر بن اذینه - راوی این حدیث - می گوید: غیر از ابی جارود مابقی آنان كه من از آنان روایت را نقل می كنم همه گفتند كه حضرت فرمود این فریضه ، آخرین تكلیفی است كه از ناحیه آفریدگار جهان بسوی بشر نازل شد و لذا این آیه فرود آمد: (الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی ). آنگاه امام باقر (علیه السلام ) فرمود: خدای تعالی می فرماید: بعد از این دیگر فریضه ای برای شما مسلمین نازل نمی كنم ، برای اینكه فرایض شما تكمیل شد.

و در كتاب تفسیر برهان و كتاب غایه المرام از صدوق (علیه الرحمه ) روایت می كند كه او در ذیل آیه (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا) از ابی الجارود از حضرت ابی جعفر (علیه السلام ) روایت می كند كه فرمود: طایفه ای از یهود مسلمان شدند از آن جمله عبدالله بن سلام ، اسد، ثعلبه ، ابن یاءمین و ابن صوریا بودند كه همگی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) عرض كردند یا نبی الله حضرت موسی وصیت كرد به یوشع بن نون و او را جانشین خود قرار داد، وصی شما كیست یا رسول الله ؟ و بعد از تو ولی و سرپرست ما كیست ؟ در پاسخ این سؤ ال این آیه نازل شد: (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزكوه و هم راكعون ) آنگاه رسول خدا فرمود برخیزید، همه برخاسته و به مسجد آمدند، مردی فقیر و سائل داشت از مسجد بطرف آن جناب می آمد، حضرت فرمود: ای مرد آیا كسی بتو چیزی داده ؟ عرض كرد: آری ، این اكنون به من داد، حضرت پرسید چه كسی ؟ عرض كرد آن مردی كه مشغول نماز است ، پرسید در چه حالی بتو داد؟ عرض كرد در حال ركوع ، حضرت تكبیر گفت . اهل مسجد همه تكبیر گفتند، حضرت رو به آن مردم كرد و فرمود: پس از من علی (علیه السلام ) ولی شماست ، آنان نیز گفتند ما به خداوندی خدای تعالی و به نبوت محمد (صلی الله علیه و آله ) و ولایت علی (علیه السلام ) راضی و خشنودیم ، آنگاه این آیه نازل شد: (و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون ) (تا آخر حدیث ).

علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود می گوید: پدرم برایم روایت كرد از صفوان از اءبان بن عثمان از ابی حمره ثمالی از حضرت ابی جعفر (علیه السلام ) كه فرمود روزی رسول الله (صلی الله علیه و آله ) با جمعی از یهود كه از جمله آنها عبدالله بن سلام بود نشسته بودند. در آن بین ، حالت وحی به آن جناب دست داد و این آیه نازل شد، پس رسول الله (صلی الله علیه و آله ) از منزل بسوی مسجد بیرون شد و در راه به سائلی برخورد كه بسویش می آمد، پرسید آیا كسی بتو چیزی داده ؟ عرض كرد: آری آن شخص كه هم الان مشغول نماز است ، آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) نزدیك شد و دید كه او علی بن ابیطالب است .

مؤ لف : همین روایت را عیاشی در تفسیر خود از آن حضرت نقل نموده .

حدیث ولایت امیرالمؤ منین علیه السلام بر روایت ابوراف ع

و در امالی شیخ طوسی (رضوان الله علیه ) است كه می گوید: محمد بن محمد یعنی شیخ مفید (رحمه الله علیه ) برای من روایت كرد از ابو الحسن علی بن محمد كاتب او، گفت برای من حدیث كرد حسن بن علی زعفرانی از ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی از محمد بن علی از عباس بن عبد الله عنبری از عبد الرحمن بن اسود كندی یشكری از عون بن عبیدالله از پدرش از جدش ابورافع كه گفت روزی من وارد بر رسول الله (صلی الله علیه و آله ) شدم در حالی كه آن جناب خواب بود و ماری در طرف دیگر خانه آن حضرت بچشم می خورد من به ملاحظه اینكه نكند آن حضرت از سر و صدای من بیدار شود از كشتن مار كراهت داشتم ، و خیال كردم كه آن حضرت در آن وحی بود، ناگزیر برای اینكه مبادا این مار به آن حضرت آسیبی بزند بین مار و آن جناب خوابیدم تا اگر آسیبی زد به من بزند نه به آن جناب ، چیزی نگذشت بیدار شد در حالتی كه آیه (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا) - تا آخر آیه - را می خواند.



آنگاه فرمود: حمد خدای را كه نعمت را بر علی تمام كرد، و گوا را باد بر علی فضیلتی كه خدا به او ارزانی داشت ، آنگاه از من پرسیدند اینجا چه می كنی ؟ من داستان مار را برایشان عرض كردم ، بمن فرمود بكش آنرا من آن را كشتم . آنگاه فرمود ای ابا رافع چگونه ای تو با مردمی كه با علی مقاتله می كنند، با اینكه او بر حق و آن قوم بر باطلند؟ جهاد در ركاب علی (علیه السلام ) حقی است از حقوق خدای متعال ، و هر كس قدرت بر آن نداشته باشد باید به قلب خود دشمنانش را دشمن بدارد، و آرزو كند ای كاش ‍ می توانستم در این جهاد شركت كنم كه در اینصورت چیزی بر او نیست ، و خداوند همین نیت را جهاد او حساب می كند، عرض كردم یا رسول الله از خدای تعالی بخواهید كه اگر من آن زمان و آن مردم را درك كردم مرا بر قتال با آنها قوت و نیرو دهد

رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) دست به دعا بر داشت و حاجتم را از خدا خواست آنگاه فرمود: برای هر پیغمبری امینی است و امین من ابو رافع است ابو رافع می گوید وقتی كه پس از مرگ عثمان مردم با امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) بیعت كردند و طلحه و زبیر نقض بیعت نموده و خروج كردند، بیاد فرمایش پیغمبر افتادم ، لذا خانه ام را كه در مدینه بود با زمینی كه در خیبر داشتم فروختم و خودم و بچه هایم در ركاب آن جناب بیرون آمدم به این امید كه شاید در ركابش شهید شوم ، لیكن موفق نشدم تا آنكه با آن جناب به بصره آمدیم و هم چنین زنده بودم تا آن جناب به صفین رفت ، من نیز در این جنگ و جنگ نهروان شركت داشتم ، و همه جا در خدمتشان بودم ، تا اینكه شهید شدند، من نیز به مدینه برگشتم در حالی كه دیگر در آنشهر كه وطن من است خانه و زمینی نداشتم ، حسن بن علی (علیه السلام ) زمینی را كه در ینبع داشت به من واگذار نمود، و نیز یك قسمت از خانه پدر بزرگوارش امیرالمؤ منین (علیه السلام ) را به من داد، و من با زن و بچه ام در آنجا منزل كردم .

سه روایت در شاءن نزول (انما ولیّكم الله و رسوله ...) از كتاب تفسیر عیّاش ی

در تفسیر عیاشی به اسناد خود از حسن بن زید از پدرش زید بن حسن از جدش روایت می كند كه گفت : شنیدم از عمار یاسر كه می گفت : در هنگام ركوع نماز مستحبی ، سائلی برابر علی بن ابی طالب ایستاد، حضرت انگشتر خود را بیرون كرده وی داد، آنگاه نزد پیغمبر آمد و داستان خود را گفت ، چیزی نگذشت كه این آیه نازل شد (انما ولیكم الله و رسوله ...)

. رسول الله (صلی الله علیه و آله ) آیه را بر ما تلاوت نمود و سپس فرمود: هر كه من مولای اویم علی مولای اوست ، بارالها دوست بدار هر كه علی را بدارد و دشمن بدار هر كه علی را دشمن بدارد.

و در تفسیر عیاشی از مفضل بن صالح از بعضی از اصحابش از امام محمد باقر و یا امام جعفر صادق (علیه السلام ) نقل می كند كه فرمود: وقتی آیه ((انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا) نازل شد رسول خدا را گران آمد و ترسید كه قریش تكذیبش كنند لذا این آیه نازل شد:(یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك ...) پس در روز غدیر خم قضیه را عملی نمود.

باز در تفسیر عیاشی از ابی جمیله از بعضی از اصحابش از امام محمد باقر یا امام صادق (علیه السلام ) نقل می كند كه فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) فرمود: خداوند به من وحی فرستاد به اینكه چهار نفر را دوست بدارم : علی ، اباذر، سلمان و مقداد، راوی می گوید: عرض كردم در بین آنهمه جز این چهار نفر كسی معرفت به ولایت نداشت ؟ فرمود بلكه سه نفر عرض كردم این همه آیات مانند (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا و مانند اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم ) نازل شد آیا كسی جز این چند نفر پرسید كه این آیات در باره كیست ؟! فرمود: كسی نبود بپرسد اصل این آیات از كجا است تا چه رسد به اینكه بپرسد در شاءن كیست .

و در غایه المرام از صدوق (رحمه الله علیه ) نقل می كند كه وی به اسناد خود از ابی سعید وراق از پدرش از جعفر بن محمد (علیهماالسلام ) از پدرش و از جدش (علیه السلام ) نقل می كند داستان قسم دادن علی (علیه السلام ) ابی بكر را، وقتی كه به خلافت نشسته بود و در ضمن فضایل خود را برای ابی بكر ذكر می نمود و به كلماتی كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در حقش فرموده بود استدلال می كرد تا اینكه فرمود: ای ابابكر تو را به خدا سوگند آیا ولایتی كه قرین ولایت خدا و رسول است در آیه زكات ولایت خدا و رسول است در آیه زكات ولایت من است یا ولایت تو؟ گفت بلكه ولایت تو است .

شیخ در كتاب ولایت مجالس به اسناد خود از ابی ذر (رضوان الله علیه ) نقل می كند حدیث قسم دادن علی ( علیه السلام ) عثمان و زبیر و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص را در روز شوری ، و داستان احتجاج آن حضرت را با نامبردگان و استدلال او را به نصوصی كه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) درباره جانشینی او فرموده و تصدیق همه نامبردگان فرمایشات او را، از جمله آن احتجاجات یكی همین آیه مورد بحث ما است ، كه امام قسمشاءن می دهد و می فرماید آیا كسی در بین شما مسلمین غیر من هست كه در حال ركوع زكات داده و آیه قرآن در حقش نازل شده باشد؟! همگی عرض كردند نه .

حدیثی گرانبها از امام هادی (ع ) كه مشتمل بر حدیث ثقلین و ولایت امیرالمؤ منین (ع ) است

و در كتاب احتجاج است كه حضرت ابی الحسن ثالث امام هادی علی بن محمد (علیهماالسلام ) در پاسخ سوالات مردم اهواز راجع به مساءله جبر و تفویض نامه ای بسویشان فرستاده ، در آن نامه فرموده همه امت و بدون اینكه احدی مخالف یافت شود اعتراف دارند كه قرآن كتابی است به حق و در آن شكی نیست ، بنابراین تمامی فرق مسلمین در اینكه درباره قرآن حرفی ندارند مصیبند، و در تصدیق آنچه خدای تعالی فرستاده محقند و در حقیقت خداوند همه امت را در این مساءله به راه راست هدایت نموده است و اجتماعشان بر این مطلب اجتماع بر ضلالت نیست ، رسول الله (صلی الله علیه و آله ) هم اگر فرموده :(لا تجتمع امتی علی ضلاله ) معنیش این بوده ، نه آن تاءویلاتی كه یك عده جاهل برای این كلام كرده اند، و نه گفته های یك مشت معاندی كه قرآن را به پشت خود انداخته و دنبال احادیث مجعول و دروغی را گرفته و عقائد ساختگی و مهلكه ای را كه مخالف صریح آیات قرآن است پیروی كرده اند.

از خداوند متعال درخواست می كنیم كه موفق به نمازمان نموده ، و ما را به راه رشد هدایت فرماید. آنگاه امام فرمود بنابراین اگر قرآن كریم موافق با خبری بود و صدق آن خبر را گواهی نمود باید آن خبر را اخذ و برطبقش عمل كرد و اگر خبر دیگری از همان اخبار مجعوله و دروغی كه گفتیم معارض با این خبر شد نباید به آن اعتنا كرد. چون مخالفت كتاب ، خود دلیل روشنی است بر اینكه این خبر از ناحیه مقدسه معصوم صادر نشده ، و ساخته دست معاندین و مایه گمراهی است ، وقتی این مطلب روشن شد اینك می گوییم یكی از صحیح ترین اخباری كه قرآن كریم گواه بر صحت آنست ، خبری است كه تمامی فرق مسلمین اتفاق دارند كه از ناحیه مقدسه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) صادر شده است .

این حدیث شریف است كه آن جناب فرمود(انی مستخلف فیكم خلقتین كتاب الله و مستخلف فیكم خلیفتین عترتی ، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ) و این مضمون با الفاظ دیگری هم نقل شده و آن اینست : (انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا) و تقریبا حاصل معنای این حدیث شریف اینست : من در بین شما دو چیز گران به جانشینی خود می گذارم ، یكی كتاب خداوند و یكی عترتم و اهل بیتم ، و این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا بر لب حوض وارد بر من شوند و شما بعد از من مادامی كه به آن دو تمسك جویید هرگز گمراه نخواهید شد.

آنگاه امام هادی (علیه السلام ) می فرماید: این یك مضمونیست كه به دو عبارت نقل شده و ما بعنوان مثال آنرا ذكر كردیم ، و می بینیم كه كتاب خداوند موافق آنست و بر طبق آن نص صریح دارد، و آن اینست كه می فرماید: (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزكوه و هم راكعون ).

پس این حدیث شریف از احادیثی است كه باید آنرا اخذ كرد و به آن عمل نمود و راجع به این كلمه از آیه هم كه فرمود (الذین آمنوا) باز باید یا از كتاب خدا و یا از اجماع امت بدست آورد كه مراد از آن كیست ، و می بینیم كه مجمع علیه بین علما و اهل حدیث از همه فرق اسلام است كه مراد از (الذین آمنوا) تنها و تنها امیرالمؤ منین (علیه السلام ) است كه انگشتر خود را تصدق داد، در حالی كه در ركوع نماز بود، از این رو خداوند پاس عملش را نگهداشته و این آیه را فرستاد، و می بینیم كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) او را از بین همه اصحاب خود به كلمات ذیل اختصاص داده و امر ولایتش را آشكارا ساخت و فرمود: (من كنت مولاه فعلی مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه ) و نیز فرمود: (علی یقضی دینی و ینجز موعدی و هو خلیفتی علیكم بعدی ) و نیز روزی كه او را خلیفه خود در مدینه قرار داد و خود به سفر رفت در پاسخ علی (علیه السلام ) كه از نرفتن به میدان جنگ ناراحت بود و عرض ‍ كرد آیا مرا برای زن ها و بچه ها می گذاری ؟ فرمود: (اما ترضی ان تكون منی بمنزله هرون من موسی الا انه لا نبی بعدی ؟).



بنابراین می فهمیم كه قرآن كریم به صدق این اخبار شهادت داده ، و این شواهد را بر ولایت علی (علیه السلام ) محقق دانسته ، پس بر امت لازم می شود كه به آن اخبار و آیاتی كه گواه صدق آن اخبار است اقرار كنند، چه وقتی كتاب خدا گواه صدق آنها بود و اخبار بر طبق احكام قرآن حكم نمود دیگر سزاوار نیست كسی به آنها اقتدا نكند مگر اینكه در پی درك حقیقت نباشد، و اهل عناد و فساد باشد

و در احتجاج حدیثی از امیرالمؤ منین (علیه السلام ) نقل می كند كه فرمود: منافقین به رسول الله عرض كردند آیا بعد از واجباتی كه تاكنون پروردگارت بر ما واجب فرموده تكلیف دیگری هنوز مانده یا همه تكالیف بیان شده ؟ اگر هنوز واجبی مانده بفرمایید تا خاطر ما آسوده شود و بدانیم كه دیگر تكلیفی جز آنچه در دست داریم نیست . در پاسخ این سؤ ال كه منافقین كردند خدای تعالی این آیه را نازل فرمود: (قل انما اعظكم بواحده ) یعنی بگو من شما را به یك چیز پند می دهم . و مراد از آن یك چیز ولایت است آنگاه آیه (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزكوه و هم راكعون ) در بیان آن نازل شد، و در بین امت هیچ اختلافی نیست كه در آنروز و قبل از آن كسی از مسلمین جز یك نفر در ركوع صدقه نداده (تا آخر حدیث ).

شیخ مفید (رحمه الله علیه ) در كتاب اختصاص از احمد بن محمد بن عیسی از قاسم بن محمد جوهری از حسن ابن ابی العلا روایت می كند كه وی گفته : خدمت حضرت صادق عرض كردم آیا اطاعت اوصیای پیغمبران واجب است ؟ فرمود آری آنانند كه خداوند در حقشان فرموده : (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم ) و هم آنانند كه خداوند در حقشان فرموده : (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزكوه و هم راكعون ).

مؤ لف : این روایت را شیخ كلینی (رحمه الله علیه ) نیز در كافی از حسین بن ابی العلا و روایت دیگری قریب به این مضمون از احمد بن عیسی از آن جناب نقل كرده است اینكه امام صادق ، المؤ منین (علیه السلام ) نازل شده به همه ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) نسبت داده اند از این جهت است كه همه معصومین اهل یك بیت و تكلیف مردم نسبت به همه یكی است .

حدیث ولایت و فضائل امیرالمؤ منین (ع ) به روایت ابوذر غفاری

و از تفسیر ثعلبی نقل شده كه می گفته است . ابوالحسن محمد بن قاسم فقیه مرا خبر داد از عبد الله بن احمد شعرانی از ابو علی احمد بن علی بن رزین از مظفر بن حسن انصاری از سری بن علی وراق از یحیی بن عبد الحمید جمانی از قیس بن ربیع از اعمش ‍ از عبایه بن ربعی كه گفت روزی عبدالله عباس كنار زمزم نشسته و برای مردم حدیث می كرد و مرتب می گفت (قال رسول الله ص ‍ ) ، (قال رسول الله ص ) تا اینكه مرد عمامه بسری كه با عمامه اش صورتش را پوشانیده بود نزدیك آمد و هر دفعه كه ابن عباس ‍ می گفت (قال رسول الله ) و حدیثش را می خواند او نیز می گفت (قال رسول الله ص ) و حدیثی می خواند، ابن عباس پرسید تو را به خدا سوگند بگو ببینم كیستی ؟ ابن ربعی می گوید دیدم عمامه را از صورت خود كنار زد و گفت ای مردم هر كس مرا می شناسد كه هیچ و هر كس مرا نمی شناسد بداند كه من جندب بن جناده بدری ابوذر غفاریم ، با این دو گوش خود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) شنیدم و اگر دروغ بگویم خداوند آن دو را كر كند و با این دو چشمم دیدم و اگر دروغ بگویم هر دو را كور كند، شنیدم كه فرمود: (علی قائد البرره و قاتل الكفره ، منصور من نصره ، مخذول من خذله - علی پیشوا و زمامدار نیكان است ، علی كشنده كافران است ، علی كسی است كه یاورش را خداوند نصرت می دهد و دشمنش را خدا خذلان می دهد).

هان ای مردم بدانید كه روزی از روزها با رسول الله (صلی الله علیه و آله ) نماز ظهر می خواندم سائلی در مسجد از مردم چیزی سؤ ال كرد و كسی به وی چیزی نداد، سائل دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت : خدایا تو شاهد باش كه من در مسجد رسول تو سؤ ال كردم و كسی به من چیزی نداد، در همین حالی كه او شكوه می كرد علی (علیه السلام ) در ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود اشاره به سائل كرد، سائل نزدیك رفته و انگشتر را از انگشت آن جناب بیرون كرد، این را هم بگویم كه علی (علیه السلام ) همواره انگشتر را در آن انگشت می كرد. باری رسول الله (صلی الله علیه و آله ) ناظر تمامی این جریانات بود و لذا وقتی نمازش تمام شد سر بسوی آسمان بلند نمود و عرض كرد: بار الها موسی از تو خواست تا شرح صدرش دهی و كارهایش را آسان سازی ، و گره از زبانش بگشایی تا مردم گفتارش را بفهمند، و نیز در خواست كرد هارون را كه برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهی و با وی پشتش ‍ را محكم نموده و او را در كارها و ماموریت هایش شریك سازی ، و تو در قرآن ناطقت پاسخش را چنین داده ای : بزودی بوسیله برادرت تو را در كار نبوت كمك می دهیم و برای شما نسبت به آیات خود در كار نبوت كمك سلطنتی قرار می دهیم تا به شما دست نیابند.

بار الها من محمد، نبی وصفی توام ، بار الها مرا هم شرح صدری ارزانی بدار و كار مرا نیز آسان بساز، و از اهل بیتم علی را وزیرم قرار بده و به این وسیله پشتم را محكم كن . آنگاه ابوذر گفت : رسول الله هنوز دعایش در زبان بود كه جبرئیل از ناحیه خدای جلیل به حضورش آمد و عرض كرد: ای محمد بخوان . پرسید چه بخوانم ؟ ابوذر می گوید جبرئیل گفت این آیه را بخوان : (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزكوه و هم راكعون ).

روایات دیگی در این زمینه از مائب اهل سنت

و از كتاب جمع بین الصحاح السته تاءلیف زرین نقل كرده كه در جلد سوم در تفسیر سوره مائده آیه (انما ولیكم الله و رسوله ...) از صحیح نسائی از ابن سلام روایت كرده كه گفت : نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) رفته و عرض كردیم قوم و قبیله ما با ما بخاطر اینكه خدا و رسولش را تصدیق كردیم می ستیزند و سوگند خورده اند كه با ما همكلام نشوند، بدنبال این شكایت ما بود كه آیه (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزكوه و هم راكعون ) نازل شد. آنگاه بلال برای نماز ظهر اذان گفت ، مردم همه به نماز ایستادند، بعضی در حال ركوع و بعضی در سجده دیده می شدند و بعضی هم مشغول سؤ ال بودند، در این میان سائلی از كنار علی گذشت آن جناب انگشتر خود را در حال ركوع به وی داد، سائل جریان را به رسول الله (صلی الله علیه و آله ) عرض كرد، رسول الله (صلی الله علیه و آله ) رو به همه ما نمود و این آیه را تلاوت كرد: (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزكوه و هم راكعون و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون ).

و ابن مغازلی شافعی در تفسیر آیه مورد بحث در كتاب مناقب خود بطور اجازه (نه سماع ) نقل می كند از ابوبكر، احمد بن ابراهیم بن شاذان بزاز از حسن بن علی عدوی از سلمه بن شبیب از عبد الرزاق از مجاهد از ابن عباس كه در تفسیر آیه مورد بحث ما گفته كه این آیه در حق علی (علیه السلام ) نازل شده است .

باز در همین كتاب از احمد بن محمد عمر بن عبدالله بن شوذب از محمد بن احمد عسكری دقاق از محمد بن عثمان بن ابی شبیه از عباده از عمر بن ثابت از محمد بن سائب از ابی صالح از ابن عباس نقل می كند كه گفت روزی علی (علیه السلام ) در حال ركوع بود كه مسكینی نزدش آمد آن جناب انگشتر خود را به وی داد پس از آن ، رسول الله (صلی الله علیه و آله ) از سائل پرسید چه كسی این انگشتر را بتو داد؟ عرض كرد این مردی كه در ركوع است . دنبال این ماجرا این آیه نازل شد: (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا...)

و نیز در همین كتاب از احمد بن محمد طاوان بطور اجازه نقل می كند كه ابا احمد عمر بن عبد الله بن شوذب برایشان روایت كرده از محمد بن جعفر بن محمد عسكری از محمد بن عثمان از ابراهیم بن محمد بن میمون از علی بن عابس كه وی گفته است : روزی من و ابو مریم وارد شدیم بر عبدالله بن عطا، ابو مریم از وی خواهش كرد كه حدیثی را كه سابقا از ابی جعفر برایش نقل كرده بود بار دیگر برای علی بن عابس نیز نقل كند او گفت من نزد ابی جعفر نشسته بودم ، دیدم كه پسر عبدالله بن سلام رد شد، از ابی جعفر پرسیدم خدا مرا فدایت كند این پسر همان كسی است كه علم قرآن را می داند؟ گفت : نه ، آن امام شما علی بن ابیطالب است كه آیاتی از قرآن كریم درباره اش نازل شده ، مانند آیه (و من عنده علم الكتاب ) و آیه (افمن كان علی بینه من ربه و یتلوه شاهد منه ) و آیه (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزكوه و هم راكعون ).

فضائل امیرالمؤ منین از زبان عمروعاص در جواب نامه معاویه !

و از خطیب خوارزمی نقل شده كه گفته است معاویه به عمرو بن عاص نامه نوشته بود و او در جوابش چنین نوشت : ای معاویه تو خودت خوب می دانی چقدر آیات قرآنی را كه خود می خوانی در فضائل اوست و كسی در آن آیات با او شریك و همباز نیست ، مانند آیه (یوفون بال نذر) و آیه (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزكوه و هم راكعون ) و آیه (افمن كان علی بینه من ربه و یتلوه شاهد منه و من قبله ) و نیز خدای متعال درباره اش فرموده : (رجال صدقوا ما عاهدوا الله ) و نیز می فرماید: (قل لا اسالكم علیه اجرا الا الموده فی القربی - یعنی بگو من از شما بر رسالت خود مزدی نمی خواهم مگر همین را كه با نزدیكانم مودت كنید).

و نیز از او نقل شده از ابی صالح از ابن عباس كه گفت عبدالله بن سلام با یك عده دیگر از یهودیهائی كه به اتفاق هم ایمان آوردند شرفیاب شدند خدمت رسول الله و عرض كردند خانه های ما دور است جز حضور تو جائی نداریم كه در آن معالم دینی خود را یاد بگیریم و اقوام ما وقتی دیدند ما به خدا و رسولش ایمان آوردیم و در نبوتش تصدیقش كردیم ما را ترك گفتند و با خود قسم یاد كردند كه با ما مجالست نكنند و به ما زن ندهند و از ما زن نگیرند و با ما هم كلام نشوند و این بر ما سخت و گران است ، رسول خدا این آیه را برایشان تلاوت فرمود: (انما ولیكم الله و رسوله ...) آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) از منزل به عزم مسجد بیرون رفت و در حالی كه مردم مشغول ركوع و سجود بودند وارد مسجد شدند، در این بین ، چشم آن جناب به سائلی افتاد، روی به سائل كرد و فرمود آیا كسی به تو چیزی داده ؟ عرض كرد: آری انگشتری از طلا، حضرت پرسید چه كسی انگشتر را بتو داد؟ عرض كرد آن مردی كه ایستاده - با دست اشاره به علی بن ابیطالب (علیه السلام ) نمود - رسول خدا پرسید در چه حالی بتو داد؟ عرض كرد در حال ركوع ، حضرت تكبیر گفت و این آیه را تلاوت نمود (و من یتول الله و رسوله فان حزب الله هم الغالبون ) آنگاه حسان بن ثابت این اشعار را درباره این ماجرا سرود.

ابا حسن تفدیك نفسی و مهجتی



و كل بطی فی الهدی و مسارع



ایذهب مدحی و المحبین ضائعا



و ما المدح فی ذات الا له بضائع ؟



فانت الذی اعطیت اذ كنت راكعا



فدتك نفوس القوم یا خیر راكع



بخاتمك المیمون یا خیر سید



و یا خیر شار ثم یاخیر بائع



فانزل فیك الله خیر ولایه



و بینها فی محكمات الشرائع



و حموینی نسبت می دهد به ابی هدبه محكمات ابراهیم بن هدبه كه او گفته انس بن مالك به او خبر داد كه سائلی به مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در آمد در حالی كه می گفت كیست قرض دهد به خدائی كه اینقدر توانا هست كه بتواند قرض خود را بدهد و اینقدر با وفا هست كه در دادن قرض خود مسامحه نورزد؟

علی (علیه السلام ) در همین حال مشغول نماز و در حال ركوع بود كه دست خود را به پشت سر برد و با اشاره به فقیر گفت ، بگیر این انگشتر را و از انگشتم بیرون كن ، در این میان رسول الله (صلی الله علیه و آله ) رو به عمر كرده و فرمود: ای عمر واجب شد؟ عمر عرض كرد پدر و مادرم فدایت باد چه چیز واجب شد؟ فرمود بهشت برایش واجب شد، به خدا سوگند از دستش در نیاورد مگر اینكه خداوند او را از گناهانش بیرونش كشید.

و نیز از او از زید بن علی بن الحسین از پدرش از جدش (علیهم السلام ) است كه گفت شنیدم از عمار یاسر (رضی الله تعالی عنه ) كه می گفت : روزی سائلی در برابر علی بن ابیطالب (علیه السلام ) ایستاد در حالی كه او در ركوع نماز مستحبی بود. انگشتر خود را از انگشت در آورده به سائل داد. آنگاه نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله ) آمد و داستان خود را برایش نقل كرد، چیزی نگذشت كه این آیه نازل شد:(انما ولیكم الله و رسوله ...) رسول الله (صلی الله علیه و آله ) آیه را تلاوت نموده و فرمود(من كنت مولاه فعلی مولاه ).

و از حافظ ابی نعیم از ابی زبیر از جابر روایت شده كه گفت : عبدالله بن سلام با قومی شرفیاب شدند نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله ) و از این قسمت شكوه داشتند كه یهودیها به جرم اینكه آنها مسلمان شده اند از آنان اجتناب می كنند، حضرت به ایشان فرمود جستجو كنید بلكه سائلی را بسویم بخوانید، ما وارد مسجد شدیم تا سائلی پیدا كرده و نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله ) ببریم كه ناگاه سائلی خود نزد آن جناب آمد. حضرت پرسید كسی بتو چیزی داده ؟ عرض كرد آری به مردی گذشتم كه در حال ركوع انگشتر خود را به من داد، فرمود با من بیا و آن شخص را نشانم بده ، عبد الله بن سلام می گوید به اتفاق رسول الله (صلی الله علیه و آله ) و آن سائل رفتیم دیدیم علی بن ابیطالب به نماز ایستاده ، سائل اشاره به علی كرد و گفت : این شخص بود. پس آیه شریفه انما ولیكم الله ...) در این باره نازل شد.

و نیز از موسی بن قیس حضرمی از سلمه بن كهیل روایت می كند كه گفت علی انگشتر خود را در حال ركوع صدقه داد این آیه در حقش نازل شد: (انما ولیكم الله ...).

باز از همو از عوف بن عبید بن ابی رافع ، از پدرش ، از جدش روایت كرده كه گفت داخل شدم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) دیدم كه آن جناب درخوابست لیكن نه خواب معمولی بلكه حالت گرفتن وحی ، و نیز دیدم ماری را كه در كنار خانه آن جناب است او را نكشتم چون ترسیدم از سر و صدای كشتن آن ، رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) بیدار شود ناچار برای نگهداری و حفاظت آن جناب از آسیب مار، بین آن حضرت و بین مار خوابیدم تا اگر آسیبی دارد به من بزند. در این میان آن جناب بیدار شد در حالی كه این آیه را در زبان داشت : (انما ولیكم الله و ر سوله ...).

آنگاه گفت الحمد لله و نزد من آمد و پرسید چرا اینجا خوابیده ای ؟ من در پاسخ داستان مار را به عرضشان رسانیدم . فرمود برخیز و او را بكش ، پس كشتم ، آنگاه دست مرا گرفت و فرمود: ای ابا رافع بزودی پس از من قومی با علی خواهند جنگید، و جهاد با آن قوم حق خداست ، پس هر كس نتواند با ایشان با دست جهاد كند باید با زبان مقاتله نماید و اگر با زبان هم نتوانست باید با قلب خود از آنان بیزاری جوید، حكم خدا این است و بس .

خاتمه سخن در شاءن نزول دو آیه مورد بجث

مؤ لف : روایات راجع به اینكه دو آیه مورد بحث درباره داستان صدقه دادن انگشتر علی (علیه السلام ) نازل شده بسیار است و ما عده ای از آن روایات را از كتاب (غایه المرام ) بحرانی نقل كردیم و این روایات در كتابهائی هم كه غایه المرام از آنها روایت نقل می كند موجود می باشد، و ما از آنها اكتفا كردیم به این چند روایتی كه نقل شد با اینكه در باره كیفیت وقوع حادثه اختلاف دارند و در این روایاتی كه ما نقل كردیم نام بردگان زیر از صحابه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) در نقل آن شركت دارند: اباذر غفاری ، عبدالله بن عباس ، انس بن مالك ، عمار، جابر، سلمه بن كهیل ، ابی رافع ، عمرو بن عاص ، و چند تن از امامان اهلبیت (علیهم السلام ) و آنها عبارتند از حضرات حسین بن علی (علیهماالسلام ) و علی بن الحسین (علیهماالسلام ) و محمد بن علی و جعفر بن محمد و امام هادی علی بن محمد (علیهماالسلام )، و همچنین تمامی این روایات شركت دارند و هیچیك در آنها خدشه نكرده مانند:

احمد، نسائی ، طبری ، طبرانی و عبد بن حمید و غیر ایشان از حفاظ و ائمه حدیث و متكلمین كه همه ، صدور این روایات را از ناحیه مقدسه رسالت (صلی الله علیه و آله ) مسلم دانسته اند و همچنین فقها در بحث نماز در این مساءله كه آیا فعل كثیر نماز را باطل می كند یا خیر و اینكه فعل كثیر چقدر است و نیز در این مساءله كه آیا صدقه مستحبی هم زكات نامیده می شود یا نه ؟ روایات مزبور را با آیه شریفه مورد بحث منطبق دانسته اند، و عموم علمای ادب و مفسرینی كه در تفسیر قرآن بیشتر متعرض جهات ادبی قرآنند با اینكه بیشتر آنان از بزرگان و ائمه اهل ادبند مانند زمخشری صاحب كشاف و ابوحیان ، این انطباق را پذیرفته اند و هیچیك از ناقلین این روایات با اینكه همه عرب و اهل زبان بوده اند در این انطباق مناقشه و ایراد نكرده اند.

و خلاصه در این روایات جائی برای انگشت بند كردن نیست و اینكه بعضی از معاندین نسبت مجعولیت به این روایات داده اند و گفته اند كه این روایات جعلی و ساختگی است ، منتهای عناد را اعمال كرده اند و نباید به گفته ایشان وقعی گذاشت ، مخصوصا بعضی مانند شیخ الاسلام ابن تیمیه اینقدر در این مرحله تندروی كرده كه می گوید علما اجماع و اتفاق دارند كه این روایات ساختگی است .